مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب
سالخورده ی آن می گوید:
"باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم." دامدار، با اشاره
به بخشی از مرتع ، می گوید:
"باشه، ولی اونجا نرو.". مامور فریاد می زنه:"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار
دارم." بعد هم دستش را
می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و
اضافه می کند:
"اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در
هر منطقه ای...
بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟"
دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود.
کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو
بزرگ وحشی
که هرلحظه
به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند.
به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد،
گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به
نرده ها می
رساند واز ته دل فریاد می کشد:" نشان. نشانت را نشانش بده !"
خرد و خرافه حكامي هستند كه در يك اقليم نميگنجند.